مدل توسعه چینی یا به تعبیری دیگر اصول اجماع پکن توانسته است در مدتی کوتاه و تنها در ظرف چند دهه چین را از کشوری توسعه نیافته و حاشیهای، به یک ابر قدرت اقتصادی مبدل کند. جذابیت های مدل توسعه چینی نظیر سرعت رشد بالا، استقرار یک دولت اقتدارگرا، نقش پررنگ بخش دولتی همگی سبب مطلوبیت هر چه بیشتر این مدل در میان کشورهای جهان سومی خصوصاَ کشورهای آفریقایی شده است. از نگاه آنها مدل توسعه چینی راهی میانبر و مسیری سهل تر از توسعه مبتنی بر رعایت اصول لیبرالی و تمکین در برابر اصلاحات تحمیلی نهادهای مالی و پولی بین المللی میباشد. با این حال پیادهسازی مدل توسعه چینی در آفریقا با وجود امکانپذیر بودنش در نگاه اول، بدلیل تفاوت های فاحش، تاریخی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی میان ملل و دول آفریقایی و جامعه چینی، اجرای آن به سادگی امکان پذیر نیست. موانع و مشکلات فراوانی نظیر: فقدان حکومتهای اقتدارگرای قدرتمند در میان کشورهای آفریقایی، پذیرش نظام تعدد احزاب در آفریقا در مقابل پیشینه چند هزار ساله فردگرایی در جامعه چینی، استقرار مالکیت خصوصی فردی و یا قبیلهای در آفریقا به جای مالکیت گسترده دولت بر اراضی در چین، نقش پررنگتر افکار عمومی و رسانههای آزاد در آفریقا ، حضور قدرتمند رقبای غربی که نگاهی بلندمدت به آینده و سرنوشت آفریقا دارند همگی به صورت موانعی جدی، امکان پیادهسازی و اجرای مدل توسعه چینی در قاره سیاه را با ابهاماتی مواجه ساخته اند.